ازدواج یک روزه در آمستردام
به چشمان مردی خیره شدهام ، که کمتر از ۱۵ دقیقه پیش با او آشنا شدم. لباس عروسیام، با سربند گلدار، پیراهن ساتن بلند و چهرهپوش توری. وقتی حلقهها را ردوبدل میکنیم، سوگندها را میخوریم و «بله» را میگوییم، فکر دوست پسرم ، بدل به خاطرهای دوردست شده است.
اگر راستش را بخواهید، دوست پسرم نباید نگران باشد. به صورت بخشی از یک ابتکار مردمی ، برای مبارزه با ازدحام گردشگران در پایتخت هلند، موافقت کردهام که «با یک آمستردامی ازدواج کنم»، ولی فقط برای یک روز. این تجربه عجیب ، شامل پوشیدن لباس عروسی دست دوم و عقد کردن با یک غریبه است، و همه اینها برای همراه کردن گردشگران ، با اهالی محل که بتوانند زندگیشان را با هم قسمت کنند و ارتباطی معنادار برقرار کنند. حالا این مفهوم هر اندازه مبهم یا غیرممکن باشد ، تصمیم گرفتم امتحانش کنم.
جو و همسرش در جشن ازدوجشان
آمستردام هم مثل ونیز و دوبروونیک ، قربانی موفقیت خودش شده است. این شهر که یک میلیون و ۱۰۰ هزار نفر جمعیت دارد، سالانه ۱۷ میلیون گردشگر جذب میکند. شکایت از رفتارهای ضداجتماعی ناشی از مصرف الکل، دوچرخهسواران تازهکار که ایجاد ترافیک میکنند، و موزهها و کافههای پر از جمعیت، باعث شد سازمان گردشگری هلند تصمیم بگیرد که تبلیغ گردشگری را متوقف کند. برای کشوری که بخش چشمگیری از درآمدش از گردشگری به دست میآید، اقدامی جسورانه بود.
ترس از سفر به آمستردام
وقتی یکی از دوستانم پیشنهاد داد ، که تابستان به آمستردام سفر کنیم، اخمهایم توی هم رفت. بهرغم تاریخ پربار و کانالهای زیبای آمستردام، علاقهای به باز کردن راهم ، از میان جمعیت پرسروصدای مردهای مجرد ، در پیادهرو نداشتم. یک روز عصر ، ترسهایم به واقعیت پیوست و وقتی یک جمع بزرگ ، مردهای مست بریتانیایی مزاحم گروهی از ، گردشگران آمریکایی شدند، ناچار شدم از جانب هممیهنانم از آنها عذرخواهی کنم.
خطوط ویژه دوچرخه پر بود، اما وقتی از مرکز شلوغ شهر ، دور شدم و به محلههای آرامتر دپیپ و وچوردان رسیدم، هلند رویایی را ، که امیدواربه دیدنش بودم تجربه کردم، با رستورانها و بارهای عالی و زندگی با شتابی خیلی کمتر.
منطقه دپیپ
ناگردشگر آمستردام
ابتکار «ناگردشگر آمستردام» که مشوق من در ازدواج موقت عجیبم شد، برای آن راه افتاده که بازدیدکنندگان را ، در شهر به جای مصرفکننده بودن، به «متحول کننده» بودن ، تبدیل کند تا «نیرویی برای هدفی خوب» شوند. گردشگران میتوانند ، در فعالیتهای مختلفی شرکت کنند. از جمله صید زباله پلاستیکی از آبراههها، یاری رساندن به یکی از ساکنان سالمند یا معلول، یا گشتن در کانال در کنار یک پناهنده، در قایقی که پناهجویان با آن از مدیترانه گذشتهاند، و شنیدن در باره نقشی که مهاجرت ، در تاریخ آمستردام داشته است.
آیا ازدواج یک روزه تاثیری دارد ؟
ولی آیا جفت شدن با یک نفر بومی به مدت یک روز میتواند تاثیرات گردشگرانی که لالهها را له میکنند و گروههای مردان عزبی را که در مرکز قرون وسطایی شهر مهمانی میگیرند خنثی کند؟
آنها پیتر را به عنوان همسر آیندهام انتخاب کردند، یک مدیر سابق دولتی، کارشناس علوم اجتماعی، و کارشناس تبلیغات که برای گرامیداشت یاد روتگر هاور، یکی از اهالی آمستردام که اخیرا درگذشته، قصد داشت صحنه معروفی از فیلم هلندی «ترکیش دیلایت» ساخته سال ۱۹۷۳ را بازآفرینی کند که در آن، بازیگر فیلم دختری را ترک دوچرخهاش سوار میکند و به «شیوه هلندی» دوچرخه میراند. لینک ویدیویی از این فیلم در یوتیوب، راه را از میان ترافیک سنگین نشانش داد. روی دوچرخهاش با فاصله خیلی کمی از کنار ماشینها میراند، در حالی که عروس تازهاش با ترس و لرز پشت سرش نشسته بود. از زمان ورودم به آمستردام خیلی دوچرخه دیدهام، ولی هیچ کس را ندیدم که کلاه ایمنی بر سر داشته باشد. برای همین، اولین سفر عروسیام با ترس زیادی همراه بود.
ناگردشگر یک روزه
بعد از آن که زیر یک تاق گلدار به هم بله گفتیم، پیتر از من تشکر کرد که «در مورد آمستردام کنجکاو بودهام»، «وسط خط ویژه دوچرخه نایستادهام تا عکسهای بیپایان از ساختمانها بگیرم». بعد از این جملات، عاقد ما را زن و شوهر اعلام کرد، اما مهمتر از آن، «ناگردشگر به مدت یک روز!»
داماد مرا به سمت دوچرخهاش برد. سعی کردم چینهای پیراهن عروسیام را جمع کنم تا لای چرخ نرود و مرا با کله وسط ترافیک نفرستد. در تلاش برای نادیده گرفتن باران سیلآسا، روی ترکبند دوچرخه نشستم و راه افتادیم. وقتی پیتر توی خیابان ویراژ میداد من از ترس جانم جیغ میکشیدم.
بعد از این که لباس هایمان را عوض کردیم و لباس معمولی پوشیدیم، پیتر به من یک بادگیر سفید داد و بعد سوار دوچرخه شد. از توی خیابانهای شهر، مرا به یک نقطه «مرموز» برای شنا برد که از آنجا فیلها، گورخرها و زرافههای ساکن باغ وحش شهر دیده میشدند. متاسفانه لباس شنا با خودم نبرده بودم، اما پیتر مشتاق بود که صبح روز بعد با او تنی به آب بزنم. به جایش، با گفتگویی دلپذیر تمامش کردیم، گفتگو در باره موضوعهایی از مسکن دولتی گرفته تا روابط خصوصی. خوشقلبی و ذوق طنز پیتر باعث شد او تنها مردی باشد که بخواهم زمانی با او ازدواج کنم.